چشم بلبلی چشم بلبلی 12 سالگیت مبارک

نی نی ناز مامان وبابا

تولد بابا محسن

امروز دوشنبه 1 اسفند 1390                                              پسر گلم این تاریخ رو همیشه باید یادت باشه میدونی چرا چون تو این روز تقویم منت به سر ما گذاشته   امروزتولد بابا محسنته جیگر طلای من امسال ما سه نفر بودیم تو تولد بابا محسن از طرف تو تو اتاقت برا بابا تولد گرفتم و یه تیشرت هم بهش کادو دادم اینم عکسشه عزیزم                                                 &...
26 مرداد 1392

16 ماهگی و مرداد ماه(10 تیر تا 10 مرداد)

16 ماهه شدی  خیلی شیرین شدی عزیزکم خیلی خواستنی شدی خواستنی تر شدی خواستنی ترترترترتر............ شدی خدا رو شکر میکنم به خاطر وجود شیرینت این ماه هم با شیرین کاریهات و خوشمزگیهات تموم شد همش با خودم میگم حیف که داره این روزا تند تند میگذره با همه سختیهایی که داره و گاهی خستگیهایی که برام میمونه دوست دارم زمان متوقف بشه همیشه تو این روزها بمونم اما تو باید بزرگ بشی و بزرگ و من ........ رهام تو این ماه یاد گرفتی رنگ ابی رو بگی هر چی رو میگم این چه رنگیه میگی ابیه ابیه ابیه برات حلقه هوش گرفتم برات با اهنگ رنگاشو به ترتیب میگم قرمز سبز صورتی ابی تو هم با دهنت ادای اهنگشو در میاری به رنگ ابی میرسی میگی ...
18 مرداد 1392

15 ماهگی و تیر ماه(10 خرداد تا 10 تیر)

اومدم اما با تاخیر امروز 21 تیر ماهه نه که بگی وقت نداشتم و سرم شلوغ بودا نه پسرم فقط تنبلی کردم اونقدر شیرین شدی عزیزممممممم اونقدر تو دل همه جا باز کردی  مامان فاطی میگه که تو بهش ارامش میدی  بزار یکم برات بگم از صبح تا شب چه میکنی صبحها ساعت حدو 9 بیدار میشی بهت صبحونه میدم با هزار و یک مکافات با دیدن همون اهنگ معروف گنگ نم استایل و جنتلمن صبحنتو میخوری عدسی شیر برنج حلیم املت شیر و بیسکوییت اما با همه مکافات سعی میکنم خوب صبحونه بخوری به نظرم وعده مهمیه اما تو خیلی برام ادا درمیاری بعد صبحونتم یه ساعت بعدش میخوابی تا ظهر ی دوساعتی لالا میکنی بعد هم نهار میخوری غذاهای رب دار رو کلا به رنگ قرمز رو خیلی دو...
18 مرداد 1392

14ماهگی و خرداد ماه(10 اردیبهشت تا 10 خرداد)

پسرم مامان 14 ماهه شد دیگه تصمیم گرفتم هر ماه بیام و وبلاگتو اپ کنم تنها حرف جدیدی که یاد گرفتی بگی بیا هست دستاتی کوچولوتو باز و بسته میکنی و میگی بیا وقتی هم که میخوای بابای کنی دستاتو تکون میدی و میگی بابای بابای همچنان عاشق نانا کردن هستی و دست زدن اونم به شدت زیاد ده روز مونده بود به ماهگرد تولدت بردمت وزنت کردم دوازده کیلو و کمی بیشتر بودی و قدتم 83 و نیم بود البته وزنت باید بیشتر باشه اخه تو ترازویی که نشسته بودی پاهات کمی بیرون بود ازش اخه یکی نیست به این دکتره بگه که دیگه بچه  14 ماهه رو که با این ترازو ها وزن نمیکنن حالا میبرمت دکتر خودت تا درست ببینم وزنت چه قدر شده عاشق دده شدی تا درو باز میکنیم ...
18 مرداد 1392

13 ماهگی و اردیبهشت ماه(10 فروردین تا 10 اردیبهشت)

پسر مامان الان حسابی راه افتاده و حسابی شیطونی میکنه کاملا میتونی ری روی مبل و تخت و خودتم بیای پایین دیگه خیالم راحته که نمیفتی مروارید یازدهم و دوازدهمتم در اومدن البته دوازدهمی کامل بیرون نزده هنوز دندونای عقب از پایین این ماه پدر و پسر منو کلی شرمنده کردن چون هم تولد من بود هم روز مادر  رهام جونم یاد گرفته صدای بعبعی و هاپو رو در بیاره  بعبعی میگه بع بع بع بع بع و ............. دیگه ول نمیکنی هاپو میگه اپ اپ اپ خودت دست میزنی و میگی دس دس دس دس با اهنگ هر چیزی رو هم که بخوای بگیری یا بدی میگی بدهههه بدهههههه به چیزایی که نباید دست بزنی میری سمتشون و انگشتتو تکون میدی میگی نه نه نه یا چچچچچ گاهی هم دست میزن...
18 مرداد 1392

دندون نیش و یه خواب بد

قربون شکلت بشم تو هفته اخر خرداد دندون نیش پایین از سمت راست هم بیرون زد گل گلکم هفته پیش خواب خیلی بدی دیدم خیلی بد هنوزم یادم میفته تنم میلرزه خواب دیدم دور از جونت افتادی تو اب رودخونه و اب داشت تو رو با خودش میبرد همینطور دستاتو باز کرده بودی و میخواستی من بغلت کنم اما نتونستم الانم که دارم مینویسم اشکام داره میاد همونطور تو خواب داشتم میگفتم یعنی میشه خواب باشه اما نه من که بیدارم پسرم رفت خیلی داشتم ضجه میزدم که یهو با جیغ از خواب پریدم بعد هم اون لباسی رو که تو خواب تنت بود رو انداختمش دور  چون دیگه نمیتونستم ببینمش بابا بهم میگفت اروم باش برو تو اتاقش ببینش چه قدر راحت و اروم خوابیده اومدم پیشت و بغلت کردم و خیالم اروم...
4 تير 1392

مروارید دهمم

اواخر فروردین 92 دهمین مرواریدتم دراومد رویش این مرواریدت یکمی با اسهال و سوزش و قرمزی پوست پات همراه بود کمی اذیت شدی اما تو خیلی پسر صبوری هستی مامانی مروارید دهم سمت چپ بالا از دندونهای کرسی هست اینجا هم چند تا عکس از 13 ماهگی پسرمممممم داره با لگوهاش بازی میکنه                     ...
2 ارديبهشت 1392

اولین قدمهااااااااااا

گل پسرم چند روزیه که دو سه قدم میره از این مبل به اون مبل از این میز به اون میز اما دیشب 16 فروردین 1392 کلی قدم زد تو خونه خودتم کلی ذوق کرده بودی ما هم میز وسط اتاقو برداشتیم و تو هم هی طول اتاق رو قدم میزدی وووووووووووووی خدا چه قدر شیرینه نگاه کردن به قدمهای خوشگلت مامانی بوسسسسسسسسسسسس                                                                                                    &nb...
2 ارديبهشت 1392

کاریکاتور

12 فروردین رفتیم یه سر بیرون چرخی بزنیم  یه سر رفتیم گذر فرهنگ و هنر  یه اقایی از بچه ها کاریکاتور میکشید اسمشم عمو شهروز بود نشستیم و کاریکاتور تو رو هم کشید اینم عکسش خیلی ناز و با نمک کشیدت خصوصا موهاتو ...
14 فروردين 1392