ماه هفدهمم گل پسر(10 مرداد تا 10 شهریور)
مامان تنبلت اومد
اشتباه میکنم ماهی یه بار وبتو اپ میکنم چون خیلی چیزا یادم میره دیگه سعی میکنم زود به زود اپ کنم
هههه حالا نمیدونم از کجا بگمتو این ماه با دوستای گلت تو همین نینی سایت رفتیم باشگاه تماشا
خیلی تجربه خوبی بود هم برای من هم برای تو خیلی راضی بودم و تصمیم گرفتم تو هر ماه یه بار ببرمت
زیاد نمیبرم که برات عادی نشه
اسباب بازیهای خوبی داشت و تو هم دست داشتی منم دوستامو دیدم و از دیدنشون کیف کردم
تو تز استخر توپ همیشه میترسیدی اما ونجا ترست ریخت و حسابی بازی کردی چون خیلی از دوستاتم تو استخر توپ بودن تو هم دیگه نترسیدی
یه سفر هم رفتیم ارومیه با این که راهش طولانی بود اما تو اصلا اذیت نکردی و خیلی اروم تو صندلیت نشسته بودی
اونجا یه خیابون داشت به اسم سومون اباد که از اونجا برات کلی پوشک و دستمال مرطوب خریدیم چون خیلی ارزون بود
عزیز دلم خیلی بلا شدی
از صندلیهای اشپزخونه میری بالا و برای این که منم متوجه کنی بلند و چند بار پشت سر هم میگی یا علی البته به زبون خودت میگی ههههی اااااااا
تا میرم وسایل تعویضتو میارم یا بهت میگم رهام بدو بریم بشورمت جلوتر از من میری تو دستشویی و لگنتو بر میداری تا اب بازی هم بکنی
به حیاط خونه مامان فاطی میگی عموم یعنی حموم خیلی اونجا رو دوست داری میری تو حیاط و حسابی اب بازی میکنی یه کار بدم اونجا میکنی دستتو میکنی تو زیر گلدونیها که پر ابه واییییییی
حرف جدیدی هم که میزنی صدای ساعته که میگی تیک تاک البته خیلی کم میگی
بیا هم میگی قبلا هم میگفتی الان با منظر میگی هر چیزی رو میخوالی بهم بدی میگیری جلو و میگی بیا بیا
بابا محسن جرات نداره از دست تو از در خونه بیرون بره یه جوراب پاش کنه یا شلوارشو عوض کنه اویزونش میشی که منو ببر با خودت که البته محسنم با خدش میبرتت بیرون گاهی پارک و گاهی خرید
بابا بیرون بردن تو رو خیلی دوست داره میگه هر جا بتونم با خودم میبرمش
چند روز پیش یه گلدونمو شکستی و منو ناراحت کردی پسر شیطون بلا اما فدای سرت عزیزم
اینم چند تا از عکسای پسرم تو 17 ماهگی رهام در ارومیه رهام ودوستاش در باشگاه تماشا رهام و دالی بازی
در این کشوتم باز میکنی و اسباب بازیهاتو میریزی داخلش
اینم سرسره بازی کردنت