تولد دوسالگی نفسممم
زود گذشت نه؟همهدلنگرانیهای بارداری همه استرسها و دکتر رفتن ها همه دردهای دوران بارداری
زودگذشت نه؟همه شب بیداریها همه نگرانیهام و استرسهام درمورد شیر خوردنت همه ناله کردنهات موقع خوابیدن
زود گذشت نه؟ همه واکسن زدنهات و دردهاش همیشه میگفتم کاش میشد اصلا بهت واکسن نزنم
زود گذشت نه؟ همون ویروس لعنتی رزوئلا که اشک خودت و من رو دراورد همون که با هیچ دارویی تبت رو پایین نمیاورد همون که مدام میبردمت حموم تا تبت رو بتونم کنترل کنم همون که پسر صبور و اروم من رو نااروم کرده بود همون که باعث وحشت من شده بود از تشنج یادته بابا محسن هم نبود من غروب تورو بردم دکتر وا یادت میاد نزدیک یک ماه پاهات سوخته بود و مدام هم پوشکتو کثیف میکردی با هیچ کرمی و هیچ دارویی سوختگی خوب نمیشد با سختی اجازه میدادی بشورمت از تمام سوختگیها خون زده بود بیرون همش برای دندون دراوردنت بود خدا رو شکر که اینها رو یادت نیست
زود گذشت نه؟ اولین قدمهات یک هفته بعد از تولد یک سالگی چه قدر ذوق زده شده بودی یادت هست یادت هست همه تلاشهات برای حرف زدن
همه چیز زود گذشت هیچوقت دهم فروردین ساعت 5 صبح که اماده میشدم برم بیمارستان از ذهنم پاک نمیشه یادم نمیره که باهات تو شکمم خداحافظی کردم و گفت تا چند ساعت دیگه میایی بغلم
حالا دوسال گذشته و تو در خواب نازی و از امروز سه سالگی تو اغاز شده
زود گذشت مامان نه فکر میکردم راه درازی است فکر میکردم راه دشواری است اما سرانجامش پیشرفت و رشد تو بود رسیدن به یک رهام دوست داشتنی اروم و صبور و بسیار شیرین زبون
دوستت داریم تولدت مبارک روزی شاید نه خیلی دور این نوشته ها رو بخونی اما تا پدر نشی تا فرزندی نداشته باشی نمیتونی بفهمی من چه حسی داشتنم ارزویم سلامتی تو و پیشرفت تو و داشتن روزهای شاد است
این عکسهای تولد رنگین کمانی تو در روز دهم فروردین 1393
خوش امادگویی
کیک رنگین کمونی
بیسکوییتهای رنگین کمانی میز شام رنگین کمونی
پسر رنگین کمونی
اینم کادوی تولدتت