اخرین ماه از یک سالگی
اول بگم یه بار کلی مطلب نوشتم اما همش نابود شددددددد
منم دیگه حوصلم نگرفت الان دوباره اومدم بنویسم
خیلی بزرگ شدی و شیطون شدی
اما خدا کنه این روزها یادم نره
این روزهای شیرین فراموشم نشه
گاهی میگم کاش زمان وامیستاد خیلی روزها عاصی میشم خیلی شبها عاصی میشم اما با یه قهقهت با یه شیرین کاریت همه چی یادم میره همه چی تو این جور مواقع از خدا میخوام در برابر تو منو مقاوم کنه صبور کنه که داد نزنم که اخم و تخم نکنم که در مقابل شیطونیهات از خودن تفکر خلاقانه نشون بدم و یا حداقل حداقل بهم ارامش بده تا باهات برخورد خشونت امیز نکنم
چون تو فقط دوسالته داری دو ساله میشی یه ماه دیگه دوساله میشی
اوخخخخخخ عزیزکممممممم گاهی میفشارمت تو هم کلی خوشت میاد بهت مگم رهام بیا گازت بگیرم دستتو میاری جلو بعدشم اون یکی دستتو میاری جلو منم گاز میگیرم تو هم غش غش میخندی
صبح ها از خواب بیدار میشی میدویی میای تا بوس صبحمو بدی بعد میری جلو پنجره هی بابا رو صدا میکنی
بهت میگم رهام بابا نیست رفته گاهی گریه میکنی گاهی میگی رفت و میری جلو در صداش میکنی اونقدر صدا میزنی که کلافم میکنی زنگ میزنم به بابا یکم باهاش حرف میزنی اروم میشی خیلی بابایی هستی خیلی وقتی بابا میاد خونه کیف دنیا رو میکنییییی
با تلفن حرف زدن رو خیلی دوست داری روزها با خاله ها و مامان فاطی و مامان اکرم تلفنی حرف میزنی
اما به زبون خودت که خیلی هم شیرینه و فقط خودت میفهمی که چی میگی اما همه رو با حرف زدنت به ذوق میاری
دایره لغتت خیلی نیست اما چند تا کلمه یاد گرفتی اسم اقاجونو میگی خیلی هم با ناز میگی میگی بیژنننن
اسم بابا اصغرم میگی اگرررررر
به خاله میگی اله اما چند روزه میگی ااهه یعنی الهه
پارسا رو خیلی زیاد دوسش داری
این روزها خیلی میری پشت پنجره از پشت پنجره با پیشیها حرف میزنی
خیلی چیزها باید برات بنویسم اما الان اصلا نمیزاری
این کلاه سر کردن و روسری سر کردن پسر مامان
اینم برف بازی
یه روز خوب با دوستای رهام و دوستای خوب خودم (کیدز کلاب)