گل پسرم
امروز دوشنبه 28 اذر 1390
گل پسر مامان 24 هفته شد
اما ما هفته خوبی رو شروع نکردیم مامانی اخه بابایی رفت ماموریت اونم برا سه روز من هیچوقت این همه از بابا دور نبودم گلم
خیلی برام سخته
برا تو هم سخته میدونم و میدونم که دلت تنگ شده بابا محسنت بوست کنه من به جای اون برات بوس میدم اما بوس بابا محسن یه حال دیگه داره برات
اما من و تو یه روزشو تحمل کردیم با هم دیگه
راستی بگم بابا رفته ماهشهر از سوغاتی هم خبری نیستا اونجا چیزی نداره برات بیاره اما وقتی بیاد میریم برات یه چیزی میخریم
راستی گل پسرم اتاقتو چیدیم اما هنوز پرده برا اتاقت نگرفتیم ایشالا پرده اتاقتو که زدیم عکس اتاقتو برات میزارم تو وبلاگت
اینم بگم از وقتی اتاقتو چیدیم من و بابا هی میریم تو اتاقت و باهات حرف میزنیم بابا محسنم هروقت بخواد برات کتاب بخونه میره تو اتاقت
مامانی جون به گمونم 14 هفته دیگه مونده من بغلت کنم زود زود بزرگ شو پسرم من منتظرم ببینم که تو چه شکلی هستی
مامان و بابا خیلی دوست دارن فعلا بااااااااای