چشم بلبلی چشم بلبلی ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

نی نی ناز مامان وبابا

4 روز دیگهههههههههههه

امروز 1شنبه 6فروردین 1391 پسر گلم امروز من و بابا رفتیم بیرون اول رفتیم تیراژه برات یه کلاه بخریم که کلاه تبدیل شده به یه دست لباس همراه با کلاهش بعد هم رفتیم سینما فیلم گشت ارشاد تو هم که همش یه جا جمع شه بودی و من نمیتونستم راحت راه برم                                 تو سینما هم  یکی ازدوستای دوران دانشگاهمو دیدم بابا میشناختش یه پسر 3 ساله هم داشت                                 این هم از امروز ما که اینطوری گذشت دوست داریم سبد سبد و منتظرتیم که زود زو...
7 فروردين 1391

5روز دیگه

امروز شنبه 5 فروردین 1391 گل پسرم امروز با بابا یه سری از لباسات و گهوارتو و خلاصه چیزایی که لازم داری رو بردیم خونه مامان فاطی  با بابا میگفتم پسرمون هفته دیگه تو گهوارش خوابیده نه تو شکم من شاید تو بغل تو باشه خلاصه این که تو دل من نیستی و اومدی تو یه دنیای بزرگ  امروز یه سر هم رفتیم دوباره بیمارستان تا اماده اماده باشیم راستی من دوباره یه کوچولو سرما خوردم اما سعی میکنم تا 5 شنبه خوب بشم تا تو دنیا میای از من سرما خوردگی نگیری ...
6 فروردين 1391

6 روز دیگه مونده

امروز جمعه 4 فروردین 1391 امروز زیاد حالم خوب نبود تو هم امروز شیطونیت زیادتر بود و من بیشتر به استراحت نیاز داشتم بعداز ظهر هم مهمون داشتیم دیروز هم که مهمون داشتیم عیده دیگه نمیشه گفت کسی نیاد که پسرم هفته دیگه این موقع به امید خدا دنیا اومدی  کاش میدونستم چه حسی دارم                            ...
5 فروردين 1391

7 روز مونده

امروز 5 شنبه 3 فروردین 1390 پسرم 7 روز مونده دنیا بیایی و من خیلی بیشتر استرس دارم انگار هر روز بیشتر میشه اگر بدونی دیروز چه استرسی بهم وارد شد برام یه اس ام اس اومد از طرف دکتر که باید 3 بستری بشممنم زنگ زدم به دکتر و گفت نه شما همون 10 هستی و اشتباهی فرستادم کلی ترسیدم بابا میگفت میخوان پسرمو زود در بیارن پسرم نمیاد تا موقعش بشه امروز خیلی دل درد داشتم الانم دارم مهمونم برامون اومد زیاد بابا محست هم الان داره همه ظرفا رو میشوره و خونه رو جارو میکنه کلی کمک حال منه  مواظب خودت باش گل پسرم منتظرتم تا هفته دیگه بوسسسسسسسسسسس       ...
3 فروردين 1391

برای همسر عزیزم

همسر عزیزم متشکرم:   برای تمام زمانهایی که مرا به خنده واداشتی. برای تمام زمانهایی که به حر ف هایم گوش کردی. برای تمام زمانهایی که به من شهامت و جرأت دادی. برای تمام زمانهایی که با من شریک شدی. برای تمام زمانهایی که با من به گردش آمدی. برای تمام زمانهایی که خواستی در کنارم باشی. برای تمام زمانهایی که به من اعتماد کردی. برای تمام زمانهایی که مرا تحسین کردی. برای تمام زمانهایی که باعث راحتی و آسایش من هستی. برای تمام زمانهایی که گفتی "دوستت دارم". برای تمام زمانهایی که در فکر من بودی. برای تمام زمانهایی که برایم شادی آوردی. برای تمام زمانهایی که به تو ا...
2 فروردين 1391

عید پسرمممم مبارک

امروز 3 شنبه 1 فروردین 1391                                         امروز 9 روز دیگه مونده پسرم بیاد بغلم                          امروز وارد سال جدید شدیم پسرم عیدت مبارک من و بابا منتظریم تا سال دیگه تو هم سر سفره هفت سین کنارمون باشی                           ...
1 فروردين 1391

بهار هم اومد

امروز دوشنبه 29 اسفند 1390  این یعنی یه روز مونده به بهار1391 این یعنی 10 روز مونده تو بیای بغلم عسل من قشنگ مامان دیگه روزای باهم بودنمون داره تموم میشه و تو باید دیگه پیش بابا هم باشی پیش مامان بزرگا بابا بزرگا و خیلیهای دیگه دلم برا این روزا تنگ میشه من و تو فقط مال هم بودیم فقط من بودم که حست میکردم و به همه میگفتم پسرم داره چی کار میکنه  دلم تنگ میشه برای وقتایی که تو با خوردن یه چیز شیرین تو دلم تکون میخوردی میدونی عاشق دنت بودی ههههههه هر وقت تکون نمیخوردی تا من دنت میخوردم هنوز از گلوم پایین نرفته تو وول وول میخوردی بابا همیشه تو یخچال رو پر دنت میکرد حتی دلم برای شبهایی که وقتی میخوابید م و نمیتونستم ...
29 اسفند 1390

حرف مرونه

سلااااااااااااااااااااااااام بر پسر گلم.این اولین باریه که تو وبلاگت مطلب می نویسم(دیگه بابایی خودت سرت تو کاره آدم هزار تا گرفتاری داره ) پسرکم امروز آخرین روز سال 1390 هستش و من و مامانی بی صبرانه منتظر اومدنت هستیم.از سال دیگه تو هم سر سفره هفت سین با ما هستی.البه امسال هم هستییییییییییییییییااااااااااااااااااااااااااااا. من و مامانیت خیلی دوست داریم و عاشق تو هستیم. دوست دارت . بابایییییییییییی ...
29 اسفند 1390

قلمبهههههههه من

امروز شنبه 20 اسفند 1390 گل پسرم امروز 35 هفته و 5 روزشه و 20 روز دیگه تو بغل منه شایدم زودتر مامانی جونم این روزا همش خودتو قلمبه میکنی منم صدات میزنم قلمبه   دیگه افتادیم تو سرازیری اما این روزا خیلی سخت میگذره زیاد نمیتونم واستم و کار کنم شکمم خیلی سفت میشه و اذیت میشم                                                                                                       &nbs...
20 اسفند 1390