چشم بلبلی چشم بلبلی ، تا این لحظه: 12 سال و 29 روز سن داره

نی نی ناز مامان وبابا

9 ماه گذشت

ب ه همین زودی به همین سرعت عین همون 9 ماه که تو دلم بودی هر دوش دوران شیرینی بود چون تو رو داشتم اون 9 ماه که تو دلم بودی فقط متعلق به من بودی شاید شیرین تر بود اما الان که برای بابا هم هستی خودت زندگی رو برام شیرین کردیییییی خیلی شیرینه خیلی زیباست وقتی مراحل رشدتو دارم هر روز میبینم وقتی نوزاد بودی چشمات خیلی خوب اطراف نمیدید منتظر بودم منو ببینیاطرافتو ببینی به وضوح دیدم که روز به روز توجهت بیشتر میشه چشمای کنجکاوت همه جا رو مبینه وقتی نمیتونستی چیزی رو با دستت بگیری و کم کم یاد گرفتی وقتی یاد گرفتی غلت بزنی چه قدر ذوق کردم وقتی تونستی سینه خیز بری وقتی تونستی هار دستو پا بری وقتی تونستی دستتو بگیری و وایستی وق...
16 دی 1391

اولین یلدای پسرم مبارک

یلدای گل پسرم مبارک باشه امسال اولین یلداش بود رفتیم خونه مامان فاطی و همه خاله ها هم بودن عکس هم انداختیم پارسال که دنیا نیومده بودی برات لباس هندونه ای خریدیم و کنار سفرمون گذاشتیم و عکس انداختیم حالا امسال همون لباس اندازت شد و تنت کردیم عزیزمممممممم پارسال موشولو بودی تو دلم  این عکسای پارسال و امسال       امروز هم که 2 دی بود ششمین مرواریدتم جوونه زد از بالا سمت راست جلو  رهامم از چند تا چیز میترسه یا بهتر بگم میترسید مثلا از اسباب بازیهای باطری دار یه ماشین اتش نشانی داری که ازش میترسیدی یه گوسفند داری که ازش میترسیدی اما من یکم نشستم پیشت و باهاشون بازی ک...
2 دی 1391

مروارید پنجمت مبارکککککککککککک

عزیز دلمممممممم امروز 5شنبه16 اذر 1391 مروارید پنجمش جوونه زد نیش سمت چپ از بالا الهی قربون اون دندونات برمممممممم عزیز مامان؟ تو که داری تند تند دندون درمیاری چرا مو در نمیاره کچل خوشگلممممممممممممم بزار یکم از شیرین کاریات بگم حالشو ببری عاشق برتامه دکتر کپی هستی برات ضبط کردم و خیلی دوست داری وقتی شروع میشه اگه نشسته باشی سریع دستاتو میزاری رو زمین و شروع به نانا میکنی بعدشم میدویی میری جلو تی وی وامیستی و نگاه میکنی و میخندی تو هر اتاقی باشی تا صداشو بشنوی سریع خدتو میرسونی جلو تی وی و نانا میکنی یکی از سرگرمیتم سبد سیب زمینی و پیازه خصوصا پیاز میری پوست پیازارو میکنی برامممم بعد هم با دستت خردشون میکنی بازی من و...
16 آذر 1391

هشت ماهگیت مبارکککککککک

گل من وارد ماه نهم شد این ماه هم برات خودم کیک درست کردم  این ماه هنوز دکتر نبردمت اما تو میتونی تو این ماه کدو حلوایی و مغز قلم و ماش و شربـت روی بخوری بردمت بهداشت برای قد و وزن اما چون دیر رفتم با کلی منت فقط وزنت کرد که 9 کیلو شده بودی و گفتن بهم که رشدت خوب بوده اغاز این ماه تو تونستی وقتی یه جا رو میگیری و وامیستی خودتم بشینی البته اگه سطحش کوتاه باشه به پیاز و پوست و پیاز هم علاقه پیدا کردی تا میری تو اشپزخونه فورا سراغ پیاز میری اینم یه چند تا عکس از گل پسر مامانی تولد هشت ماهگیت نمیدونم چرا وقتی وامیستی اینهمه پاهاتو باز میکنی  همیشه میری این لبه میشینی و گاهی هم ییهوییییییی...
13 آذر 1391

ابنبات من در روزهای پایان 7 ماهگی

امروز جمعه 3 اذر 1391 رهامم وقتی از خواب بلند میشی زود و تند سریع از تختت وامیستی و گاهی گریه و گاهی هم خنده و جیغ منو میخواهیگاهی هم شروع کنی برا خودت بازی کردن                              هر جایی هم من میرم تند تند میای دنبالم جوجه من                                                             وقتی بابا از سرکار میاد همش داری از سرو کولش میری بالا و هر جا بابا بره تو هم میری دنبالش   &nbs...
3 آذر 1391

عکس های اتلیه

گل پسرمو سه شنبه 23 ابان 1391 بردیم اتلیه این جیجل منه این عسل منه این نمکه به خداااااااا این دو تا عشق و نفس منن این ناز بلای منه ...
29 آبان 1391

هفت ماهگیتم پر

اره به قول دوستم 7 ماهگیتم پر امروز برات کیک درستیدم و ازت عکس گرفتم و بردمت بهداشت  قد و وزن عالی بود خودم فکر نمیکردم 600 گرم اضافه وزن کنی وزنت 8600و قد رشیدتم 74 و دور سرتم نمیدونم 44 بود یا 43 شروع این ماهتم با یه سرماخوردگی همراه شده که امیدوارم زیاد نشه   راستی دکتر هم بردمت و گفت از این ماه کلم و پنیر کم چرب به غذات اضافه کنم و میتونی گلابی و الو هم بخوری اینم عکسای 7 ماهگیت عسل مامان یادت نره دوست دارم شیرینکم           ...
29 آبان 1391

از احوالات رهامم

امروز یک شنبه 21 ابان 1391 امروز یاد گرفتی خودت بشینی قبلا هم من میشوندمت و تو میشستی اما خودت حالا یاد گرفتی میری برا خودت میگردی و خسته بشی میشینی مامانی جون یه هفته ای هست که دیگه کاملا همه جا رو میگیری و وایمیستی یکی دو بارم سرنگون شدی بمیرم براتتتتتتتتتتتتت بابا که میاد خونه همش از سرو کول بابا میری بالا و اونم با حوصله مراقبته مامانی همش میای تو اشپزخونه از پله اشپزخونه میای بالا اما نمیتونی بری پایین وقتی میری بالا همه باسنتو میدی بالا و پاها تو دونه دونه میزاری بالا وقتی هم میخوای بیای پایین دوباره باسنتو میدی بالا و هی خودتو تکون میدی اما پایین نمیای تو اشپزخونه اومدنت اصلا خوب نیست چون گاهی گاز روشنه و خطر ناکه...
23 آبان 1391

دندونای بالایی

امروز دوشنبه 8 ابان 1391 عسلکم گل زندگیم جیگر طلا ناز بلا دندونای بالاشم دارم درمیان همین الان دیدم دوتاش باهم اما یکیش بیشتر زده بیرون ...
8 آبان 1391